خلاصه داستان: یک پلیس پس از بیرون آمدن از کمد، یک مرد کلاهبردار تبدیل می شود. پس از زندانی شدن، او با دومین عشق زندگیاش آشنا میشود که از هیچ چیزی برای بودن با او کوتاه نمیآید.
خلاصه داستان: زویی میلر، یک کامپیوتر فوقالعاده باهوش که علاقهای به عشق رمانتیک ندارد، وقتی زک، ستاره فوتبال مدرسه، دچار فراموشی میشود و زویی را با دوست دخترش اشتباه میگیرد، زندگیاش زیر و رو میشود.
خلاصه داستان: کامی همه چیز را دارد، شغل و همسر عالی، اما او احساس می کند که چیزی کم است، و این احساس با ملاقات با رکس و بازگشت یک عشق قدیمی به زندگی او شروع به رشد می کند.
خلاصه داستان: هدلی و الیور در پرواز از نیویورک به لندن شروع به عاشق شدن یکدیگر کردند. احتمال یافتن دوباره یکدیگر غیرممکن به نظر می رسد، اما عشق - و لندن - ممکن است راهی برای سرپیچی از شانس داشته باشند.
خلاصه داستان: در سال 1991، یک پسر نوجوان پناه گرفته در تابستانی وحشی که در کیپ کاد سپری میکند به بلوغ میرسد و از فروش گلدان به گانگسترها پولدار میشود، برای اولین بار عاشق میشود، مهمانی میدهد و در نهایت متوجه میشود که در بالای سرش است.
خلاصه داستان: دو جوان درمی یابند که چگونه آینده خود را بر اساس عشق و/یا شغل شکل دهند. سپس یکی از آنها خود را می بیند که باید تصمیم بگیرد که آیا با خطر آسیب رساندن به همسر مورد علاقه خود با خوشحالی زندگی کند یا خود را قربانی کند ...