خلاصه داستان: آرتور باید از برادر ناتنی خود اورم کمک بگیرد تا از آتلانتیس در برابر بلک مانتا محافظت کند، کسی که در تلاش وسواسی خود برای انتقام مرگ پدرش سلاح ویرانگری را آزاد کرده است.
خلاصه داستان: کارل فردریکسن با اکراه موافقت می کند که با یک دوست خانم قرار بگذارد - اما مسلماً نمی داند که این روزها قرار ملاقات چگونه کار می کند. داگ که همیشه دوست مفیدی است، وارد عمل میشود تا عصبانیتهای کارل قبل از قرار ملاقات را آرام کند و نکات امتحان شده و واقعی را ارائه دهد...
خلاصه داستان: هنگامی که گروهی از دوستان متوجه می شوند که چگونه با استفاده از یک دست مومیایی شده، ارواح را تداعی کنند، در هیجان جدید گیر می کنند، تا زمانی که یکی از آنها زیاده روی می کند و نیروهای ماوراء طبیعی وحشتناک را آزاد می کند.